مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

هدیه ی بزرگ پروردگار

 

به وبلاگ مهدیه جان خوش آمدید

 

روز سیزده

روز سیزده فروردین امسال رو بیرجند بودیم کنار عزیزجون ودایی محمد ودایی حسین وخاله جون وخانواده هاشون خیلی خوش گذشت نزدیک نوفرست رفتیم برات چندتاعکس گرفتم ...
3 ارديبهشت 1393

مهدیه ورفتن به بیرجند

روز یازدهم شبش با اتوبوس من وتو بابایی رفتیم بیرجند ونزدیک دوهفته بیرجند بودیم البته بابا چند روز که با ما بود برگشت مشهد ودوباره اومد دنبالمون خیلی خوش گذشت وتو دراین بین از شیر گرفته شدی شبهای اول خیلی اذیت کردی ولی کم کم عادت کردی ولی هنوزم با اینکه نزدیک دوهفته میگذره ولی بعضی وقتها یادش میکنی
30 فروردين 1393

مهدیه جان شب چهارشنبه سوری

سلام شب چهارشنبه سوری با آقاجون ومادرجون وعمه جون رفتیم خونه ی عمو محمد تا اونجا دورهم باشیم عموعلی وزن عمو وحسین جون هم اومدن دایی جون نفیسه ونازنین وامیر عباس جون هم همراه خونوادشون امدن رفتیم توکوچه اتیش روشن کردیم وحسابی خوش گذروندیم جای همه خالی خصوصا بابایی  که سرکار بوذ     ...
6 فروردين 1393

کادوهای تولد 2سالگی مهدیه جان

آقاجون ومادر جون عزیز جون دایی محمد و دختر دایی جون  راضیه خاله زهرا جون ودخترخاله جون فاطمه عمو محمد عمو علی عمه جون خاله جونه حسین جون دایی جونه نفیسه ونازنین وامیرعباس جون پسر خاله باباجون بابای سوگند جون مامان وبابایی ممنون از همه ...
27 اسفند 1392