مهدیه جان وروز جمعه
دختر نازم روز جمعه قراربود شبش برامون مهمون بیا سعیدآقا وحمیدآقا پسردایی های من وبابایی به همراه خانواده هاشون ازنزدیکهای غروب اومدن به همراه خودشون یه فوتبال دستی بزرگ هم آورده بودن اول که تو سمتش نمیرفتی ولی بعدکه دیدی بابایی داری بازی میکنی پیله فوتبال دستی شده بودی ویکسره بابایی منوصدامیزد که توروبردارم بعداز بازیشون تورفتی سراغش یه کم با دسته هاش بازی کردی ولی بعدش رفتی کلا داخلش نشستی همه بهت خندیدن
برای دیدن عکسها لطفابرین ادامه ی مطلب
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی