مهدیه جان وآمدن آقاجون ومادرجون
دختر نازم صبح روز یکشنبه خاله جون وشوهرخاله ودخترخاله جونت رفتن سمت بیرجند وعزیزجون به خاطراینکه ماتنها نباشیم نرفت ساعت یازده آقاجون پیام زدن که رباط سفید رو رد کردن وعمه جون رو هم با خودشون میارن ماخیلی خوشحال شدیم وقتی رسیدن تو خیلی ذوق کردی ونمیذاشتی آقاجون استراحت کنن باعمه جون وحسین جون نشستی منچ بازی کردی وخیلی خوشحال بودی مادرجون برات لباس دوخته بودن وهرکدام که تنت میکردن تااندازه هاشو ببینن تو خیلی ذوق میکردی انشاالله بعدا عکسهاتو میذارم با لباسهایی که مادرجون دوختن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی