مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

هدیه ی بزرگ پروردگار

مهدیه جان وآمدن آقاجون ومادرجون

1392/3/20 18:30
122 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم صبح روز یکشنبه خاله جون وشوهرخاله ودخترخاله جونت رفتن سمت بیرجند وعزیزجون به خاطراینکه ماتنها نباشیم نرفت ساعت یازده آقاجون پیام زدن که رباط سفید رو رد کردن وعمه جون رو هم با خودشون میارن ماخیلی خوشحال شدیم وقتی  رسیدن تو خیلی ذوق کردی ونمیذاشتی آقاجون استراحت کنن  باعمه جون وحسین جون نشستی منچ بازی کردی وخیلی خوشحال بودی مادرجون برات لباس دوخته بودن وهرکدام که تنت میکردن تااندازه هاشو ببینن تو خیلی ذوق میکردی انشاالله بعدا عکسهاتو میذارم با لباسهایی که مادرجون دوختن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

پسرعمو جون
20 خرداد 92 23:52
iییییییییییییییییییییییییییییییییی هرکی ببینه می گه من اونجا چیکار میکردم دلتنگه مامانو بابام شده بودم عمه منو مسقره میکرد
عمه جون
21 خرداد 92 0:41
آره راست میگه ما اومدیم ههههههههههههه
خیلی خوشحال شد
حالا کی بریم آبمیوه بخوریم


هرموقع که دوست داری
مریم جون
28 خرداد 92 11:08



ممنون