مهدیه جان وآرایشگاه
دخترگلم یک روز قبل از عروسی پسرخاله ی بابایی بردمت آرایشگاه اولش که ساکت بودی ولی کم کم شروع به گریه کردن کردی تا آخرموکوتاه کردن گریه میکردی ومن تو رو محکم گرفته بودم توبغلم که زودتر کوتاه بشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
دخترگلم یک روز قبل از عروسی پسرخاله ی بابایی بردمت آرایشگاه اولش که ساکت بودی ولی کم کم شروع به گریه کردن کردی تا آخرموکوتاه کردن گریه میکردی ومن تو رو محکم گرفته بودم توبغلم که زودتر کوتاه بشه