مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

هدیه ی بزرگ پروردگار

مهدیه جان ومسافرت

1392/5/3 14:22
361 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستان عزیز ببخشید چند روزی نبودم رفته بودیم مسافرت بیرجند

روز سه شنبه هفته پیش ساعت 3بامدادحرکت کردیم به سمت بیرجند تاسری از فامیل وآقاجون ومادرجون که بیرجندهستن بزنیم یکراست رفتیم رویخت پیش آفاجون ومادرجون عمه جون  وشوهرعمه جون وخاله طوبی جون وشوهرخاله  وبابابزرگ ومادر هم امدن رویخت برای افطار اونجا بودن تاآخرشب اونجا بودن بعد رفتن بیرجند ماشب رویخت خوابیدیم وصبح رفتیم بیرجند کنار عزیزجون ومابقی فامیل روز اول ودوم دایی محمد ودایی علی وخاله جون وخانواده هاشون اومدن خونه ی عزیزجون افطاری  شب روز اول با اقامحسن وخانمشون وعمه جون وشوهرعمه رفتیم بیرون خیلی خوش گذشت روز سوم همگی خونه ی دایی محمد افطاری دعوت بودیم نزدیک افطار دایی حسین هم از زاهدان اومد بیرجند روز بعد رفتیم خونه ی عمه جون افطاری آقاجون ومادرجون هم امده بودن بیرجند خونه ی عمه جون بعدازافطاررفتیم خونه ی عموجون بابایی ودایی جون من دوره ی قران   وبعداز دوره ی قران رفتیم خونه ی آقامحسن پسرعموی بابایی وپسردایی من وتاپاسی از شب اونجا بودیم روز آخرهم رفتیم خونه ی خاله جون وبعدازافطار رفتیم خونه ی عموجون ودایی جون دوره قران شب هم خونه ی خاله جون خوابیدیم  وصبح راه افتادیم به سمت مشهد توی راه رفتیم کاخک خداروشکرمسافرت خیلی خوبی بود دست همگیشون درد نکنه دست بابایی هم درد نکنه خیلی خوش گذشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

بابامهدیه
2 مرداد 92 17:27
عکسهای رویخت پس کجاست


عجله نکن میذارم عزیزم
عمه جون
2 مرداد 92 19:03
خوش گذشت...
از روبخت خنگ رو گرفتی؟



اره خیلی چکارکنیم عزیز
مریم
2 مرداد 92 19:49
گفتم کجایین نیستین پس رفتین گشتوگذار


سلام عزیز اره
فاطمه، دخترخاله
3 مرداد 92 15:47
الهی قربونت بشم خوشگل.


خدانکنه عزیزم
فاطمه، دخترخاله
3 مرداد 92 15:54
دلم برات تنگ شده نفس.و خلاصه عجله برای ذیدنت. فرشته کوچولو مهدیه جون خداحافظ.


ممنون گلم
فاطمه، دخترخاله
3 مرداد 92 15:58
واما یک سوال کی دوباره می ایید.هیبنوتیز تم خوشگل.


میام عزیزم ممنون
بابای مهدی جان
4 مرداد 92 0:26
چرا عکسهای من ومهدیه رو کم گذاشتین عزیزم






نه عزیزم بسه دیگه






فاطمه، دخترخاله
6 مرداد 92 10:55
امشب خدا بگشود درهای سما را پیوسته می خواند به خود اهل دعا را گر پهن کردی ساعتی سجاده ات را یاد آر یاران و ببرهم نام ما را