مهدیه جان ومسافرت
سلام به دوستان عزیز ببخشید چند روزی نبودم رفته بودیم مسافرت بیرجند
روز سه شنبه هفته پیش ساعت 3بامدادحرکت کردیم به سمت بیرجند تاسری از فامیل وآقاجون ومادرجون که بیرجندهستن بزنیم یکراست رفتیم رویخت پیش آفاجون ومادرجون عمه جون وشوهرعمه جون وخاله طوبی جون وشوهرخاله وبابابزرگ ومادر هم امدن رویخت برای افطار اونجا بودن تاآخرشب اونجا بودن بعد رفتن بیرجند ماشب رویخت خوابیدیم وصبح رفتیم بیرجند کنار عزیزجون ومابقی فامیل روز اول ودوم دایی محمد ودایی علی وخاله جون وخانواده هاشون اومدن خونه ی عزیزجون افطاری شب روز اول با اقامحسن وخانمشون وعمه جون وشوهرعمه رفتیم بیرون خیلی خوش گذشت روز سوم همگی خونه ی دایی محمد افطاری دعوت بودیم نزدیک افطار دایی حسین هم از زاهدان اومد بیرجند روز بعد رفتیم خونه ی عمه جون افطاری آقاجون ومادرجون هم امده بودن بیرجند خونه ی عمه جون بعدازافطاررفتیم خونه ی عموجون بابایی ودایی جون من دوره ی قران وبعداز دوره ی قران رفتیم خونه ی آقامحسن پسرعموی بابایی وپسردایی من وتاپاسی از شب اونجا بودیم روز آخرهم رفتیم خونه ی خاله جون وبعدازافطار رفتیم خونه ی عموجون ودایی جون دوره قران شب هم خونه ی خاله جون خوابیدیم وصبح راه افتادیم به سمت مشهد توی راه رفتیم کاخک خداروشکرمسافرت خیلی خوبی بود دست همگیشون درد نکنه دست بابایی هم درد نکنه خیلی خوش گذشت