مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

هدیه ی بزرگ پروردگار

مهدیه جان و بیرون رفتن

دختر گلم روز شنبه دایی جون اومد خونه ی ما ومباهم رفتیم سمت شاندیز وتا بعدازظهر اونجا بودیم خیلی خوش گذشت عکسی ازنمای بیرونی پدیده عکس بالایی تو وبابایی کنار دایی علی جونت هستین ...
16 ارديبهشت 1392

مهدیه جان وتولد حسین جون

روز 5شنبه تولد پسرعموحسین جون بود رفتیم خونه ی عموعلی تاتولدحسین رو جشن بگیریم تاآخرشب اونجا بودیم خوش گذشت ولی آقاجون ومادرجون زودتر آمدن خونه چون دندون مادر چون درد میکرد  انشاالله بهتر بشن مادرجون ...
13 ارديبهشت 1392

مهدیه جان ومولودی

سلام ببخشید که ماچند روز شده نیستیم کامپیوترمون خراب شده بود نمیتونستم مطلب جدید بزارم دختر گلم  عصر سه شنبه رفتیم خونه ی خاله رضوان مولودی خیلی خوش گذشت چون شب عید بود شب بعداز مولودی آمدیم خونه ی آقاجون تاعید رو تبریک بگیم تاآخرشب اونجا بودیم   ...
13 ارديبهشت 1392

مهدیه جان وروز جمعه

عزیز دل ماروزجمعه رفتیم خونه ی آقاجون وتو رفتی تو حیاط اولش کفشات پات بود ولی یه کم راه که رفتی کفشاتو در آوردی وبدون کفش راه رفتی وباآقاجون توپ بازی کردی ...
7 ارديبهشت 1392

مهدیه جان وبارون بهاری

ر وز 5شنبه هفتم فروردین عصرش بارون شدیدی اومد وتووباباجون رفتین توکوچه وچندتاعکس گرفتین عصر روز شنبه هم بارون خوبی اومد وتوبا آقاجون دم در ایستادین تا بارون روببینید ...
7 ارديبهشت 1392