روز پنجم عید
روز پنجم دختر نازم من وتو با آقاجون ومادرجون رفتیم تعزیه ی خاله ی مادرجون وباباجون از سرکار رفته بود تعزیه بعدازتعزیه باعمه جون وشوهر عمه رفتیم طلاب دور زدیم وبعدش هم رفتیم زیست خاور بعداز اون من وتو وبابایی آمدیم خونه وعمه جون وشوهر عمه رفتن دعوتی
شب رفتیم خونه ی عمو محمد که برای امیرعباس آش دندونی درست کرده بودن وزن عموعلی آش دندونیهاروتزیین کرد خوشمزه شده بود انشاا...راحت بقیه ی دندوناش در بیاد
اینم عکسهای ازسفره ی هفت سین خونه ی عمو محمد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی