مهدیه جان وشب 21 رمضان و23
دختر نازم شب 21 رمضان رفتیم خونه ی یکی از همسایه ها افطاری شله داشتن عمو علی وزن عمو وحسین جون هم به همرها همسایه شون امده بودن بعداز افطاری اونا همه باهم رفتن حرم من وتو وبابایی باهم رفتیم حرم اون شب درهای حرم روبسته بودن مجبور شدیم بیرون بشینیم کنار عمو علی وبقیه نشستیم تو خیلی اذیت کردی چون هم نسبت به شب نوزدهم شلوغ تر بود وهم تاریک تر برای همین بلافاصله دعا که تمام شد راه افتادیم به سمت خونه وبقیه ی مراسم رو از تلویزیزون گوش کردیم شب بیست وسوم کلا مراسم رو از تلویزیون گوش کردیم خدارو شکر امسال احبای خوبی داشتیم امام رضا دوشبش مارو طلبید ورفتیم حرم خدایا آخرین احیا مون نباشه خداوندا ماروعاقبت به خیرکن آ...
نویسنده :
مامان مهدیه جون
15:54