مهدیه جان و عکسهای 17ماهگی
مهدیه جان جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ
مهدیه جان تواین مسابقه نفر 374از مابین 852نفرشد ممنون از کسانی که بهش رای دادن ...
نویسنده :
مامان مهدیه جون
14:15
مهدیه جان وعید فطر
مهدیه جان ورفتن به نمایشگاه قرانی
دختر گلم چهارشنبه هفته ی پیش رفتیم نمایشگاه قرانی بعضی از غرفه ها برای بچه ها گل درست میکردن ومن برات یک گل گرفتم من وبابایی تومسابقه ی قرانی شرکت کردیم وبابایی برنده شد یک کتاب ویک ساعت ...
نویسنده :
مامان مهدیه جون
16:04
مهدیه جان وشبهای قدر
روز شنبه من وتو وبابایی وعمو علی وزن عمو وحسین جون افطار رفتیم حسینیه هیئتمون چون دعوت شله بودیم از اونجا ما همگی به همراه پسر خاله ی بابایی رفتیم حرم وداخل صحن جامع رضوی نشستیم همه کنار هم بودیم خیلی شانس آوردیم که درها هنوز بسته نشده بود وجا برای نشستن بود اونم کنار همدیگه تو با یک کوچولو هم قد خودت دوست شده بودی وباهاش بازی میکردی وهمش از این طرف به اون طرف میرفتی وهرکسی بهت چیزی میداد تا بخوری ولی متاسفانه اذیت میکردی برای همین دعا که تمام شد تصمیم گرفتیم قران به سر رو تو خونه از تلویزیون گوش کنیم ...
نویسنده :
مامان مهدیه جون
16:03
مهدیه جان وشب 21 رمضان و23
دختر نازم شب 21 رمضان رفتیم خونه ی یکی از همسایه ها افطاری شله داشتن عمو علی وزن عمو وحسین جون هم به همرها همسایه شون امده بودن بعداز افطاری اونا همه باهم رفتن حرم من وتو وبابایی باهم رفتیم حرم اون شب درهای حرم روبسته بودن مجبور شدیم بیرون بشینیم کنار عمو علی وبقیه نشستیم تو خیلی اذیت کردی چون هم نسبت به شب نوزدهم شلوغ تر بود وهم تاریک تر برای همین بلافاصله دعا که تمام شد راه افتادیم به سمت خونه وبقیه ی مراسم رو از تلویزیزون گوش کردیم شب بیست وسوم کلا مراسم رو از تلویزیون گوش کردیم خدارو شکر امسال احبای خوبی داشتیم امام رضا دوشبش مارو طلبید ورفتیم حرم خدایا آخرین احیا مون نباشه خداوندا ماروعاقبت به خیرکن آ...
نویسنده :
مامان مهدیه جون
15:54
مهدیه جان وایام فدر
مهدیه جان ومسافرت
سلام به دوستان عزیز ببخشید چند روزی نبودم رفته بودیم مسافرت بیرجند روز سه شنبه هفته پیش ساعت 3بامدادحرکت کردیم به سمت بیرجند تاسری از فامیل وآقاجون ومادرجون که بیرجندهستن بزنیم یکراست رفتیم رویخت پیش آفاجون ومادرجون عمه جون وشوهرعمه جون وخاله طوبی جون وشوهرخاله وبابابزرگ ومادر هم امدن رویخت برای افطار اونجا بودن تاآخرشب اونجا بودن بعد رفتن بیرجند ماشب رویخت خوابیدیم وصبح رفتیم بیرجند کنار عزیزجون ومابقی فامیل روز اول ودوم دایی محمد ودایی علی وخاله جون وخانواده هاشون اومدن خونه ی عزیزجون افطاری شب روز اول با اقامحسن وخانمشون وعمه جون وشوهرعمه رفتیم بیرون خیلی خوش گذشت روز سوم همگی خونه ی دایی محمد افطاری دعوت بودی...
نویسنده :
مامان مهدیه جون
14:22
رشد جسمی مهدیه جان
دختر گلم توتقریبا"اوایل تیر 1391تونستی خودت رو به شکم برگردونی اوایل ماه هفتم تولدت تونستی خودتو به تنهایی نشسته بگیری اواخرماه هفتم دست میزدی ازتاریخ4آبان تونستی چهاردست وپاکنی اوایل نه ماهگی تونستی خودت رو باکمک وسایل ایستاده نگه داری ودرهمان ماه گفتن مامان وبابارویادگرفتیوووووووووووووووووووووووووووووووووادامه دارد درتاریخ 23بهمن تونستی روزانوهات خودتو نگه داری ودر تاریخ 26بهمن تونستی به تنهایی بایستی دراواخر ماه یازده با تنهایی راه میرفتی بطوری که هنگام تولدت به تنهایی راه میرفتی بدون زمین خوردن ...
نویسنده :
مامان مهدیه جون
12:50